خوشا دردی!که درمانش تو باشی خوشا راهی! که پایانش تو باشی
خوشا چشمی!که رخسار تو بیند خوشا ملکی! که سلطانش تو باشی
خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی خوشا جانی! که جانانش تو باشی
خوشی و خرمی و کامرانی کسی دارد که خواهانش تو باشی
چه خوش باشد دل امیدواری که امید دل و جانش تو باشی!
همه شادی و عشرت باشد، ای دوست در آن خانه که مهمانش تو باشی
گل و گلزار خوش آید کسی را که گلزار و گلستانش تو باشی
چه باک آید ز کس؟ آن را که او را نگهدار و نگهبانش تو باشی
مپرس از کفر و ایمان بی دلی را که هم کفر و هم ایمانش تو باشی
مشو پنهان از آن عاشق که پیوست همه پیدا و پنهانش تو باشی
برای آن به ترک جان بگوید دل بیچاره، تا جانش تو باشی
عراقی طالب درد است دایم به بوی آنکه درمانش تو باشی
زمانه
بی تو به سر شد نیامدی مولا زمین هجوم خطر شد نیامدی مولا
چه جمعه ها که نگاهم به در گره
می خورد و دیده خشک به در شد نیامدی
مولا
چه هفته ها که به امّید جمعه ی
موعود گذشت و هفته به سر شد نیامدی
مولا
چه ماه ها که به شوقت هلال
تازه دمید هلال ، قرص قمرشد نیامدی مولا
چه فصل ها که زمستانی و خزان
زده ماند بهار ، بی تو گذر شد نیامدی
مولا
همیشه نذر دلم بود همسفر باشیم